اومدن و رفتن ساینا و خاله
سلام به دخمل ناز بابایی
بالاخره بعد از نه ماه انتظار کشیدن هفته ی آخر اسفند ماه خاله با دختری از
همدان اومدن پیشمون و دو باره دیدارها تازه شد از وقتی ساینا به کلاس اول
رفته دیگه خاله جون نمیتونه زود به زود به ما سر بزنه اینه که این بار دوریشون
خیلی طول کشید.چیزی نزدیک به سه هفته موندن و صبح روز پنجشنبه
چهاردهم حرکت کردن به سمت شهرشون.چه قدر زود میگذره انگاری همین
دیروز بود انتظارشون رو میکشیدیم .حالا که رفتن جای خالیشون واقعا احساس
میشه دیروز خیلی گریه کردم دلم براشون تنگ میشه.
خاله مهدیه " ساینا جون هر جا هستین ما عاشقتونیم و دوستتون داریم .
روز اول عید خونه ی مامان جونی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی