میوه ی دلم ...کمی آرام تر
سلام الهه ی زیبایی و مهربانی!
الان که دارم مینویسم عین فرشته ها تو خواب ناز هستی ومن غرق تماشایت شدم. مثل همیشه وقتی که خوابی میشینم و یه دل سیر نگات میکنم "میرم به گذشته به کودکیت به این زود بزرگ شدنت.........
راستی چقدر زود بزرگ میشی ؟برای چی اینهمه شتاب داری خانومم ؟برای من هیچ لذتی بالاتر از تماشای بالیدنت نیست اما اینگونه که تو میروی میترسم به گرد پایت نرسم "میترسم از تو جا بمونم .
آذینم "زیب و زینت زندگیم !
انگار همین دیروز بود که من صدف تو بودم و تو مروارید من"انگار هین دیروز بود که مرواریدم را به دریای پر تلاطم این دنیا سپردم تا جایی بیرون از من زندگی کند بیرون از من نفس بکشد.تو آنقدر کوچیک بودی که حتی توان شیر خوردن هم نداشتی .
خورشید زندگیم !
روزهایی میگذرند که هرگز بازنمیگردند و روزهایی می آیند که من برای آمدنشان لحظه شماری میکنم و فردا برای رفتنشان بی تانی خواهم کرد.
تو را دوست دارم بخاطر تمام زیباییهایی که از این دنیای نازیبا نشانم دادی "بخاطر تمام لبخندهایی که بر لبانم نشاندی. تو را دوست دارم بخاطر تمام خنده هایی که با هم از ته دل سر دادیم .تو را به هزاران دلیل دوست دارم که مجال گفتنشان نیست .
حتی تو را بی دلیل دوست دارم .
تو را بخاطر خودت دوست دارم که برایم بی نظیری .
نازگلم !
دستهایم نمیرسند تا ستاره ی آرزوهای محال را برایت بچینم "ولی آنچه از
چیدن ستاره ها برایم مهمتر است تحقق رویای ناب آرامش توست که از
صمیم قلب برایت آزومندم.