، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

آذین زندگی ما

...تصمیم برای ازدواج

1394/9/6 15:44
نویسنده : مامان مهتاب
720 بازدید
اشتراک گذاری

میخوام یه ماجرا رو برات بگم که مطمئنم برا خودتم جالبه . یکی از شبای تابستون بود ساعت یک که میخواستیم بخوابیم تا خاموشی رو زدم گفتی من آش میخوام هر چقدر برات توضیح دادم الان نمیشه دیره حالت بد میشه قبول نکردی و ازونجایی که دختر پرخوری هستی و معمولا مرغت یه پا داره با حالت عصبانیت رفتم آشپزخونه و برات آش گرم کردم بعد بهت گفتم بیا بخور ولی خیلی از دستت ناراحتم و از اتاق رفتم بیرون چند دقیقه بعد اومدم کنارت همونطور که میخوردی و چشات اشکی بود یهو گفتی دوستت ندارم وقتی ازدواج کنم هیچ وقت پیشت نمیام تازه بچه مم نمیذارم بیاد پیشت چون با من دعوا کردی مامان بدجنس . بعد اون ماجرا تا یه حرفی میزنم که به صلاحت نیست زود میگی الهی زود ازدواج کنم از دست همه تون راحت شم .

همش این نیست که مامان گل " ....

چند روز پیشم بعد از رفتن عموت و پسرش چند دقیقه ای نشستی و مثل همیشه رفتی تو عالم خیال و رویا بعد خیلی با نمک گفتی مامان من میخوام وقتی بزرگ شدم با محمدحسین ازدواج کنم پرسیدم چرا ؟ گفتی آخه صورتش لطیفه خیلی دوستش دارم گفتم حالا کو تا بزرگ شی خیلی مونده تا ازدواج کنی گفتی میدونم ولی به هر حال من میخوام همسر محمدحسین بشم . نمیدونم چرا جدیدا شور و شوقت برای ازدواج زیاد شده ... اکثر وقتا جلو آینه مشغول درست کردن خودتی همش لباسای منو میپوشی عوض میکنی موهاتو با گیره هات میبندی اجازه میگیری آرایش کنی . یه روز که ازم اجازه گرفتی رژ لب بزنی گفتی مامان از بابام اجازه بگیر گفتم چرا گفتی من به بابا قول دادم که دیگه رژ لب نزنم بابا گفته بچه ها نباید بزنن . الهی دورت بگردم تا تلفنی  از بابا اجازه نگرفتی قبول نکردی رژ بزنی . عاشقتممممممممممممممم 

اینجا کراوات لباس منو بستی که خیلیم اصرارکردی عکستو بگیرم بذارم تو وبت 

اگر تو نبودی من بی دلیل ترین اتفاق زمین بودم 

پسندها (4)

نظرات (7)

فاطمه
7 آذر 94 15:16
ههههههههه خيلي با نمك بود .خيلي از اداهاش با الينا يكيه.خيلي با مزه ان خدا نگهدارشون
مامان مهتاب
پاسخ
ایشااله
مامان ریحانه
7 آذر 94 20:58
سلام مهتاب جون خیلی خوشحالم از حضور دوباره ات انشالله که دیگه از این غیبتای طولانی نداشته باشی وای خدای من انگار آذین جون و نازنین آینه ی همدیگن یعنی باورت میشه نازنین هم همش از ازدواج و داماد و مادر شوهر و این چیزا حرف میزنه جدیدا میره سراغ لباسهای من و راه به راه لباس عوض میکنه و. اینور و اونور میندازه یه وقتایی کلافم میکنه کلیپسامم که نگو یه کلیپس سالم از دست این وروجک ندارم فدای آذین جونم بشم آخه چرا نمیذاره نوه هاتو ببینی پس خواهر اگه می خوای از دیدن دخترتو نوه هات محروم نشی رفتارت با آذین خوب باشه دامادتم که معلوم شد عقد پسر عمو و دختر عمو هم که تو آسمونا بستن ای جانم چه دختر مودبی که از باباش اجازه می گیره نازنینم برای بعضی کارها میگه زنگ بزنم از بابا اجازه بگیرم البته که این اجازه براش فرقی نمیکنه اگه باباش بگه نه انقدر جیغ و داد میکنه باباشم کم حوصله میگه خوب برو انجام بده مهتاب جون خیلی پست قشنگی بود آذین نازمو ببوس
مامان مهتاب
پاسخ
سلام بانو خوبی گلم " ایشااله ازین به بعد همیشه حاضرم خوشحالم دوستای ماهی مثل شما دارم " خدای مهربون نگهدار این دسته های گل باشه . از روی ماهتون میبوسم هزار تا
عمه فروغ
8 آذر 94 10:13
ای جوووووووونم به آذین که از همین الان به فکر آینده هست و همسر محترم رو نیز انتخاب کرده آخی عزیزم چقدر هم دخترمون دل نازک هست مهتاب جون ببوس روی ماه گل دخترت رو
مامان مهتاب
پاسخ
بله "دخترا از بچگی آقای همسر انتخاب میکنن ما هم که سیب زمینی
مامان نازنین جون
8 آذر 94 12:23
سلام خواهر گلممم... خوشحالم از اینکه دوباره اومدی و امیدوارم که دیگه غیبت نکنی اونم از نوع طولانیش خوبه دیگه از این بهتر نمیشه تو این اوضاع که شوهر پیدا نمیشه دخملی خودش دست به کار شده و از همین الان داماد دارت کرده ، به پای هم پیر بشندوستتون دارم هوار تااااااا
مامان مهتاب
پاسخ
سلام بانو فدات شم عزیزم " خنده م گرفت تو این اوضاع قحطیه شوهره . آره واقعا دختر منم که ازون زرنگاست همین الان برا خودش نشون کرده . منم بوسسسسسسسسسس
فدایی محیا
8 آذر 94 19:57
سلام مهتاب جون خوبی خوشی آذین جون خوبه ماشالا خانم شد ورفتتتتتتتت حالا محیا گریه میکنه ک من ازدواج نمیکنماااا من باخودت همیشه زندگی میکنم حالا بزرگ شن برعکس میشن فک کنم
مامان مهتاب
پاسخ
سلام گلم خوبی عزیز" آره بابا وقتی بزرگ میشن همه چی انگار وارونه میشه قول بده عکسای بیشتری از دختری بذاری دلم خیلی براش تنگ شده
مــــامــــانی
8 دی 94 19:32
سلام عزیزم... خوش حال میشم به وبلاگ ما هم سر بزنی و تو این جشواره تولد 5 سالگی نی نی وبلاگ که شرکت کرده ستایشم بهش رای بدی... کد ستایش 29 هست ... برای رای دادن بهش هم باید 29 رو ارسال کنید به 1000891010 وشحالمون میکنی! البته بگم که رای دادن اصلا مهم نیس من اومدم تا باهم دوست باشیم پس به وبلاگمون سر بزن
مامان آیلا
19 دی 94 9:09
چه بامزه فکر کنم اکثر بچه ها تو این سن همچین فکرهایی می کنند چه دخملی ماشا اله راستی خونه جدیدتون مبارک انشا الله به خوبی و شادی قبولی آرین هم مبارک
مامان مهتاب
پاسخ
تشکر بانو " از طرف من و دخملی آیلا جونی رو بوسش کنین