ستاره ی 6 ساله
تک ستاره ی قلبم
شش سال گذشت ...
روزی که تو را درون خودم احساس کردم نه آزمایش داده بودم نه فرشته ها برام خبر آورده بودن...
یه روز صبح احساس کردم نقطه ای سپید درونم میجوشه ...
حس گرمی رگهامو پر کرده بود
از وقتی که متولد شدی لحظه به لحظه با هم بودیم هر جا میرفتم تو را مثل پاره ای از وجودم با خودم میبردم
تب میکردی تب میکردم مریض میشدی مریض میشدم تشنگی و گرسنگی ات را حس میکردم.
نازکم ... با هر مکش دهان کوچکت برای شیر خوردن محبت و عشق رو تو رگهای بدنت تزریق کردم.
در جشن تولدت ستاره ها میرقصن " تو تک ستاره ی آسمان منی
تو که هستی هر روز را نه ...
هر ثانیه عشق ست
خدای تمام زیباییها با تو باشد ...
سالروز میلادت مبارک ای فرشته ی مهر و مهربانی