دو ساله شدی
گل واژه ی زندگی من!
از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد شتاب طپیدن قلبم رو به فزونی یافت
امروز ثانیه ها نام تورا فریاد میزنند
ومن در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمیکنم
روز میلادت مبارک گل نازم
سلام هستی جان
روز تولدت به اصرار زیاد دختر خاله هات مراسم تولدت رو تو باغ رستوران گرفتیم.خیلی خوش گذشت
دستشون درد نکنه .تولدت که تموم شد به اتفاق رفتیم پارک اونجا کلی بازی کردی و بعد اومدیم منزل
تا جند روزی همش از تولدت برای دیگران حرف میزدی الهی قربونت برم مامانی که اینقدر عاشق شادی و
هیجانی
خدایا دخترم وارد سومین سال زندگیش شد.هربار که با صدای خنده های کودکانه اش شادی تمام
وجودم را فرا گرفت وهزاران هزار لحظه ی زیبای دیگر که آمدنش برایم به ارمغان آورد بخشندگی ات
را شکر گفتم و تا عمر دارم شاکر تمام نعمت هایت هستم
خدای مهربون ممنونم که اینگونه عاشقم کردی
هزار هزار بار شکرت به خاطر هدیه ی زیبایی که به ما دادی.
قربونت برم داری کم کم بزرگ میشی به قول خودت داری مثل ما آدم بزرگ میشی
آره ناز گلم داری خانوم میشی والبته کمی سرخود هم شدی زیادی میخوای مستقل باشی
فدات بشم دیگه تو کارهای خونه کمکم میکنی البته گاهی پیش میاد که به ثانیه هم نکشیده همشون
منهدم میکنی .به هر حال باید خراب کنی تا بالاخره یاد بگیری
هر روز میگی بریم پارک "سوالهایی میپرسی نمیدونم چه جوابی باید بدم که دوباره یه سوال دیگه نپرسی
میگی مامان جان کی بزرگ میشم تا تنهایی راه بیفتم تو خیابون(منظورت اینه که دیگه دستت نگیریم)
میگی کی علوس میشم ؟کی برام رج لب میخری و هزار و یک سوال دیگه .ومن باخودم میگم
ایکاش همه در همان دوران کودکی می ماندیم تا دنیامون مثل بچگی زیبا میموند عزیزم!