، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

آذین زندگی ما

پنجمین بهار

  سلام " سلام به بهار... سلام به زیباترین فصل خدا و سلام به تو دخترم" به تو که بهارم هستی .  در کنار تو بودن  همه ی سال برام بهاره" نفس بابایی  گل شیرین زبونم " وقتی که هستی دیگه نیازی به گل و گلدون گذاشتن نیست چون تو آذینم هستی و زینت بخش  زندگیم .... آرزو دارم که  نگاه پاک معصومت هیچ وقت خیس نگردد و لبخند پاک کودکی هرگز از لبانت نقش  نبندد. پنجمین بهارت مبارک خورشید زندگیم  " امیدوارم سالیان سال به خوشی و خوشبختی دور هم باشیم و تو هر سال شادتر از سال قبل "دخترنازم  {دلنوشته ی بابا علیرضا} ...
12 فروردين 1394

تو" آرزوهات.....و خدای مهربون

دخترم " آدم ها تو زندگیشون آرزوهای خیلی بزرگی دارن اما مادرها بزرگترین آرزوهاشون رو واسه فرزنداشون میخوان  جگر گوشه ام " آخخخخ اگه بدونی چه آرزوهای  بزرگی واست  دارم "همه ی وجودم تویی هر چی میخوام برای توست . مادر که باشی آرزوهای خودتم کم رنگ میشه نمیدونم کدوم یکی از این آرزوهای بزرگ برآورده میشه اما به یه  چیز ایمان دارم اون اینه که ..... آرزوهای بزرگ من در برابر عظمت و یزرگی خدای مهربون خیلی کوچیکه .... ایمان دارم هر چی برات پیش میاد بهترینه چون من بهترینها رو از خدایم خواستم . آذینم " تو هم یقین داشته باش که دست خدا پرز معجزه ست برای ب...
2 بهمن 1393

سالن زیبایی خاله جون

سلام پری نازم "همه ی وجودم که روزبه روز داری شیرین تر میشی و خانوم تر. جمعه عصر با هم رفتیم سالن زیبایی خاله فرزانه با دیدن عروس خانم که خاله داشت گریم میکرد کلی ذوق زده شدی و مدام میپرسیدی مامان من قدم با عروس هم قد بشه خاله منو عروس میکنه ؟ گفتم ایشااله بعد گفتی نخیر بگو حتما . منم گفتم حتما . دوباره پرسیدی مامان میخوام بابا کنارم داماد باشه گفتم نمیشه باید یه نفر دیگه باشه عصبانی شدی گفتی فقط بابا رو دوست داری وقتیکه جریان رو کامل برات توضیح دادم گفتی پس اصلا نمیخوام عروس بشم میخوام همیشه با شما بمونم.                        &nb...
14 دی 1393

شب یلدایی ما

سلام زیبایی زندگی ما خوبی خانوم !  یلدا امسال بابا جونی شیفت بود ولی بخاطر اینکه  مثل همیشه جمعمون جمع باشه مرخصی گرفت و با هم یلدا رو جشن گرفتیم جایی نرفتیم ولی خیلی خوش گذشت چهار نفری کلی خندیدیم " خوردیم " عکس گرفتیم . ازخدا خواستم سایه مردانه اش همیشه رو سرمون باشه که وقتی سرکاره هممون پژمرده ایم ولی وقتی میاد یک دنیا شور و شادی به خونمون میاد. تو چیدن میز تو وروروجک خیلی کمکم کردی وقتی کیک رو تزیین میکردم شیرینی ها رو میپختم نظر میدادی بعد میگفتی خیلی قشنگ شدن مامان دستت درد نکنه و ازونجایی که خامه زیاد دوست داری امونش ندادی . گلچینی از خوش گذرونی شب یلدا : ...
6 دی 1393

شیرین بیان من !

 سلام قند عسلم خوبی مادر "                          الان ساعت دقیقا 16 هستش  تازه به خواب ناز رفتی و منم موقعیت رو برای گذاشتن پست جدید مناسب دیدم. دو شب پیش مینا جون اینا اومده بودن خونه مون "   بعد از کلی بازی کردن یک مرتبه از اتاقت اومدی بیرون  گفتی مامان مگه من کلاس ششم  نیستم ؟ گفتم نه " گفتی چرا هستم ولی یگانه یکتا الکی میگن ما دو سال  بزرگتریم . حالا ول کن قضیه  نیستی اونا میگن ما بزرگتریم تو میگی نخیر من بزرگتر شما هستم منظورت اینه که  از اونا بزرگتری . نمیدونم چرا جدیدا احساس میکنی از همه بزر...
14 آذر 1393

آرامش زندگی ام

  آرامش زندگی ام چی قشنگ تر از ......؟؟ تو رو دوست داشتن  تو رو بوسیدن  کنار تو نفس کشیدن  کنار تو خوابیدن  کنار تو بیدار شدن  لمس دستان تو نگاه به چشمان تو  چه آرامشی داره این زندگی    فقط در کنار تو دخترم   ...
24 آبان 1393

عزاداریت قبول

                                                      بعد از کلی خیره شدن به عکس گفتی مامان خیلی دلم برا امام حسین میسوزه                                                         ...
24 آبان 1393

چهارمین تولد

   تولدت   آذین   زندگی ام   باد                                                                                                                     ...
21 مهر 1393
2283 12 23 ادامه مطلب

ما اومدیم

سلام دوستای نازنینم امیدوارم که خوب خوب باشید  .از همه تون عذر میخوام ازینکه نتونستم کامنتای با محبتتون رو جواب بدم.ایشااله ازین به بعد همیشه در خدمتتون هستم . خیلی دوستون دارم.   و اما یه سلام جانانه به جیگر مامانی  ! عزیزم بالاخره بعد از کلی این پا اون پا کردن تصمیم قطعی رو گرفتیم و خونه رو فروختیم دل کندن از خونه ای که توش  بزرگ شدی  ذره ذره قد کشیدی خیلی برامون سخت بود"هفت سال خاطره ی ریز و درشت ....... ولی در عوض یه خونه بهتر خریدیم با متراژ بزرگتر و البته جای قشنگتر " بخاطر اینکه تو خونه ی جدید مستاجر بود و  قرارداد هم داشت متاسفانه نتونستیم به خونه ی خودمون بریم برا مدت چند ماه ی...
23 تير 1393
1286 11 27 ادامه مطلب

سفر نامه تابستانی

سلام به روی زیباتر از ماه گل دختری خودم  "خوبی مادر؟ .   به لطف خدای مهربون دوباره  فرصتی پیش اومد تا بتونیم یه  آب و هوایی عوض کنیم و به مسافرت بریم  . اینبار تصمیم گرفتیم به استان سرسبز لرستان بریم .  البته این سفر با سفرهای قبلی مون  فرق داشت چون مینا جون و دوقلوهاش و عموجون هم  با ما بودن. سفر دو هفته ای  ما اینطور شروع شد:  دوشنبه 5خرداد ساعت دو ظهر حرکت کردیم  شب  رسیدیم یزد . روز بعد یه گشتی تو شهر زدیم   و شب حرکت کردیم به سمت اصفهان زیبا "چند روز اونجا بودیم ولی صد حیف که زاینده رود رو خشک دیدیم. ...
21 خرداد 1393