، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

آذین زندگی ما

...تصمیم برای ازدواج

میخوام یه ماجرا رو برات بگم که مطمئنم برا خودتم جالبه . یکی از شبای تابستون بود ساعت یک که میخواستیم بخوابیم تا خاموشی رو زدم گفتی من آش میخوام هر چقدر برات توضیح دادم الان نمیشه دیره حالت بد میشه قبول نکردی و ازونجایی که دختر پرخوری هستی و معمولا مرغت یه پا داره با حالت عصبانیت رفتم آشپزخونه و برات آش گرم کردم بعد بهت گفتم بیا بخور ولی خیلی از دستت ناراحتم و از اتاق رفتم بیرون چند دقیقه بعد اومدم کنارت همونطور که میخوردی و چشات اشکی بود یهو گفتی دوستت ندارم وقتی ازدواج کنم هیچ وقت پیشت نمیام تازه بچه مم نمیذارم بیاد پیشت چون با من دعوا کردی مامان بدجنس . بعد اون ماجرا تا یه حرفی میزنم که به صلاحت نیست زود میگی الهی زود ازدواج کنم از دست ه...
6 آذر 1394

آغازی دوباره بعد مدت ها

سلام نوای دلنشین زندگیم " خوبی عسلی  مدتیه که نتونستم بیام اینجا آخه از فروردین همش درگیر رسیدگی به درس های آرین بودم باید آماده میشد برای آزمون مدرسه ی تیزهوشان و نمونه . شکر خدا تو هر دو تا آزمون قبول شد و زحماتش نتیجه داد تو هم خیلی همکاری کردی و محیط خونه رو آروم نگه داشتی و کمتر سرو صدا میکردی .  جونم برات بگه که تعمیرات خونه مون هم تموم شد و دوباره اسباب کشی کردیم و به خونه ی خودمون رفتیم . خدا رو شاکرم که همچین اتفاقی افتاد یک سال مستاجری اونم تو خونه ی آپارتمانی برامون خیلی سخت بود شما ها که اصلا نتونستین کنار بیاییین همش میگفتی چرا خونه مون رو فروشیدیم و من هر بار باید جواب میدادم که عزیزم عیبی ند...
6 آذر 1394

پنجمین بهار

  سلام " سلام به بهار... سلام به زیباترین فصل خدا و سلام به تو دخترم" به تو که بهارم هستی .  در کنار تو بودن  همه ی سال برام بهاره" نفس بابایی  گل شیرین زبونم " وقتی که هستی دیگه نیازی به گل و گلدون گذاشتن نیست چون تو آذینم هستی و زینت بخش  زندگیم .... آرزو دارم که  نگاه پاک معصومت هیچ وقت خیس نگردد و لبخند پاک کودکی هرگز از لبانت نقش  نبندد. پنجمین بهارت مبارک خورشید زندگیم  " امیدوارم سالیان سال به خوشی و خوشبختی دور هم باشیم و تو هر سال شادتر از سال قبل "دخترنازم  {دلنوشته ی بابا علیرضا} ...
12 فروردين 1394

تو" آرزوهات.....و خدای مهربون

دخترم " آدم ها تو زندگیشون آرزوهای خیلی بزرگی دارن اما مادرها بزرگترین آرزوهاشون رو واسه فرزنداشون میخوان  جگر گوشه ام " آخخخخ اگه بدونی چه آرزوهای  بزرگی واست  دارم "همه ی وجودم تویی هر چی میخوام برای توست . مادر که باشی آرزوهای خودتم کم رنگ میشه نمیدونم کدوم یکی از این آرزوهای بزرگ برآورده میشه اما به یه  چیز ایمان دارم اون اینه که ..... آرزوهای بزرگ من در برابر عظمت و یزرگی خدای مهربون خیلی کوچیکه .... ایمان دارم هر چی برات پیش میاد بهترینه چون من بهترینها رو از خدایم خواستم . آذینم " تو هم یقین داشته باش که دست خدا پرز معجزه ست برای ب...
2 بهمن 1393

سالن زیبایی خاله جون

سلام پری نازم "همه ی وجودم که روزبه روز داری شیرین تر میشی و خانوم تر. جمعه عصر با هم رفتیم سالن زیبایی خاله فرزانه با دیدن عروس خانم که خاله داشت گریم میکرد کلی ذوق زده شدی و مدام میپرسیدی مامان من قدم با عروس هم قد بشه خاله منو عروس میکنه ؟ گفتم ایشااله بعد گفتی نخیر بگو حتما . منم گفتم حتما . دوباره پرسیدی مامان میخوام بابا کنارم داماد باشه گفتم نمیشه باید یه نفر دیگه باشه عصبانی شدی گفتی فقط بابا رو دوست داری وقتیکه جریان رو کامل برات توضیح دادم گفتی پس اصلا نمیخوام عروس بشم میخوام همیشه با شما بمونم.                        &nb...
14 دی 1393

شب یلدایی ما

سلام زیبایی زندگی ما خوبی خانوم !  یلدا امسال بابا جونی شیفت بود ولی بخاطر اینکه  مثل همیشه جمعمون جمع باشه مرخصی گرفت و با هم یلدا رو جشن گرفتیم جایی نرفتیم ولی خیلی خوش گذشت چهار نفری کلی خندیدیم " خوردیم " عکس گرفتیم . ازخدا خواستم سایه مردانه اش همیشه رو سرمون باشه که وقتی سرکاره هممون پژمرده ایم ولی وقتی میاد یک دنیا شور و شادی به خونمون میاد. تو چیدن میز تو وروروجک خیلی کمکم کردی وقتی کیک رو تزیین میکردم شیرینی ها رو میپختم نظر میدادی بعد میگفتی خیلی قشنگ شدن مامان دستت درد نکنه و ازونجایی که خامه زیاد دوست داری امونش ندادی . گلچینی از خوش گذرونی شب یلدا : ...
6 دی 1393